پرش به محتوا

تاریخچه کوچک سرطان

سرطان بیماری هولناکی است. امروز در جهان تنها بیماری‌ های قلبی و عروقی هستند که بیش از سرطان باعث مرگ افراد بشر می شوند. آن چه سرطان می خوانیم در واقع یک بیماری نیست. بلکه گروه بسیار ناهمگنی از بیماری ها هستند که سیر و رفتار متفاوت دارند اما یک چیز در همه آنها مشترک است. در همه تولد و تقسیم دیوانه‌وار سلول ها دیده می‌شود واین سلول های تازه وارد رفتار مهاجم دارند. هر چند در دهه های اخیر و در اثر سبک زندگی مدرن ما ، شیوع و بروز سرطان بسیار زیاد شده اما سرطان بیماری تازه ای نیست و هزاران سال است که با ما همراه است. تاریخچه سرطان تاریخ بشر است.

همین چند سال قبل در جنوب آفریقا، جایی که امروزه گاهواره بشریت خوانده میشود، کشف هیجان انگیزی اتفاق افتاد. این کشف قطعه استخوانی ، مربوط به انگشت پای انسان غارنشینی بود که بیش از یک و نیم میلیون سال پیش می‌زیسته است. نکته هیجان انگیز این کشف این بود روی این استخوان توده ای بود. با بررسی بیشترمشخص شد که این توده نوعی تومور بدخیم استخوانی است که امروز آن را استئوسارکوم می ‌خوانیم. در انسان این قدیمی ترین سرطانی است که تا به حال متخصصین تشخیص داده‌اند.

مصر باستان

تاریخچه سرطان
Parts of Edwin Smith papyrus

در تاریخچه سرطان، کهن ترین نوشته ای که درباره سرطان در دست داریم یک پاپیروس مصری است که به نام پاپیروس ادوین اسمیت Edwin Smith papyrus  آن را می‌شناسند. ادوین اسمیت یک مجموعه دار آمریکایی بود که داد و ستد آثار عتیقه می‌کرد و این پاپیروس را در سال ۱۸۶۲ خریداری کرد. پاپیروس ادوین اسمیت طوماری است به طول حدود چهار و نیم متر؛ متعلق به سال ۱۶۰۰ قبل از میلاد. این پاپیروس یک متن کهن پزشکی است  که در آن ، در کنار سایر مطالب طبی، به هشت مورد بیمار با توده پستان اشاره شده است. پاپیروس دیگری هم از مصر باستان در دست است که به حدود ۱۵۰۰ قبل از میلاد مسیح باز می‌گردد. در آن پاپیروس اشاره هایی می‌بینیم که می‌تواند مربوط به سرطان های پوست، روده، معده و نسج همبندی باشد. 

یونان و روم

تاریخچه سرطان

اما در هیچیک از این دستنوشته‌های مصری نام کانسر نیامده است. این نام ریشه یونانی دارد و مثل بسیاری از نام‌های دیگر پزشکی میراثی از یونان باستان است که طب غربی هنوز با خود دارد. بسیاری از واژه های پزشکی امروزین درباره سرطان  توسط پزشکان یونانی و بعد رومی وضع شد. بقراط اولین باراز بیماری هایی حرف زد که به صورت توده onkos تظاهر می‌کنند. نام oncology که امروز به معنای سرطان شناسی است از همین واژه آمده است. بقراط شرح داد که بعضی از این توده ها زخمی می شوند و به خودی خود خوب نمی شوند و آنها را karkinos به معنای خرچنگ نامید. رومیان باستان همین واژه را cancer ترجمه کردند که باز هم در لاتین به معنای خرچنگ است.واژه سرطان که امروز ما در فارسی استفاده می‌کنیم هم به معنای خرچنگ است.

همچنین بقراط اولین نظریه را هم درباره دلیل ایجاد سرطان داد و آن را ناشی از افزایش صفرای سیاه، که یکی از اخلاط چهارگانه بقراطی است، دانست. این نظریه قرن ها مورد قبول بود تا آن که پزشکی نوین آن را کنار گذاشت. پس از بقراط، در روم، جالینوس بود که بر اساس فرضیه بقراط، بسیار درباره سرطان نوشت و انواعی از آن را توصیف کرد.

قرون وسطی

آن چه پس از دوران روم آمد  قرون وسطای اروپایی بود که در زمینه سرطان، مثل سایر بخش‌های پزشکی چیز زیادی به معرفت بشر اضافه نکرد. تاریخچه سرطان در این دوران فصل روشن‌تری از روزگاران گذشته ندارد. اروپا تا چند قرن درگیر آشوب و سیاهی بود. در این دوران تمدن اسلامی پرچم جالینوس در طب را بر دوش کشید. از حدود نیمه قرن هشتم تا قرن دهم میلادی، نهضت بزرگ ترجمه در جهان اسلام متون یونانی را در اختیار متفکرین مسلمان قرار داد. بدین ترتیب متون کلاسیک پزشکی باستانی مثل نوشته‌های جالینوس توسط پزشکان مسلمان مطالعه و بر آنها شرح و تفسیر نوشته شد. اما ، حداقل در زمینه سرطان، هنوز همه متکی به همان نظرات باستانی جالینوس و بقراط بودند. بعدها آثار کلاسیک دوباره توسط اروپایی‌ها از عربی به لاتین ترجمه شد اما، در سده های آخر قرون وسطی، اروپایی ‌ها هم چندان بر نظرات قدما اضافه نکردند.  

رنسانس

تاریخچه سرطان
Paracelsus

دوره رنسانس زمان به چالش کشیدن اندیشه های قدیمی بود. از پزشکان نامدار و صاحب نفوذ این دوره پاراسلسوس پزشک سوئیسی بود. او که معاصر داوینچی، کوپرنیک و مارتین لوتر بود ، در اوایل قرن شانزدهم  جزو اولین کسانی بود که این جسارت را داشت که نظریه هزار ساله اخلاط چهارگانه را مورد تردید قرار دهد. پاراسلسوس که کیمیاگر هم  بود و مطالعات فراوانی روی مواد معدنی انجام داده بود به جای نظریه بقراط نظریه دیگری مطرح کرد که در زمان خود پیروان بسیاری هم یافت.  

به نظر پاراسلسوس، بقراط و جالینوس کاملا در اشتباه  بودند که فکر می‌کردند بدن از چهار خلط humour  شامل صفرا ، سودا ، خون و بلغم تشکیل شده  و بیماری ها در اثر عدم تعادل در این اخلاط ایجاد می شوند . پاراسلسوس معتقد بود که بدن یک نظام شیمیایی است و سه بخش بنیادین دارد: جیوه ، گوگرد و نمک. نظریه پاراسلسوس ، هر چند در شکستن جزم اندیشی های مرسوم پزشکی ارزشمند بود، اما خود چیزی به دانش بشر درباره سرطان اضافه نکرد. مهم ترین کار پاراسلسوس در تاریخچه سرطان آن بود که برای اولین بار دریافت که سرطان ریه در معدن کاران بیشتر دیده می‌شود لذا برای این بیماری نوعی عامل محیطی و خارج از بدن قائل شد. 

قرون هفدهم و هجدهم

تاریخچه سرطان
Marie François Xavier Bicha

در قرن‌های هفدهم و هجدهم هم چندان به دانسته‌های ما درباره سرطان افزوده نشد. اما یک قدم پیش آمده بودیم و کالبد شکافی دیگر بخشی از طب بود. لذا پزشکان این فرصت را داشتند که، در بیمارانی که از سرطان فوت می‌کردند، با چشم غیر مسلح، ببینند که سرطان چگونه عمل کرده است. ولی با این همه، از این یافته‌ها ، آگاهی بشر از سرطان چندان هم افزایش نیافت.  در اواخر قرن هجدهم ، پزشکی پا به عرصه نهاد که عمر کوتاه به او مجال کارهای بزرگ نداد. ماری فرانسوا زاویه بیشا Marie François Xavier Bichat پزشک فرانسوی، در واقع اولین آسیب شناس تمام وقت بود که همه اوقات خود را صرف کالبد شکافی و مطالعه بافتها در آزمایشگاه می‌کرد.

صد افسوس که بیشا به کار با میکروسکوپ علاقه نداشت.  بیشا در آزمایشات خود، بدون استفاده از میکروسکوپ ، اولین بار مفهوم نسج یا بافت را وارد پزشکی کرد. او توانست بیست و یک نوع بافت، که خود آن را membrane   یا غشا می‌نامید، در بدن تشخیص دهد و این نظریه را  مطرح کرد که بیماری‌ها، از جمله  سرطان، از بافت‌ها آغاز می‌شوند و این و این فصلی مهم در تاریخچه سرطان بود. این اولین گام به سوی طب مدرن بود. کار بزرگ قرن هجدهم آن بود که دانش پزشکی را از یک دانش بالینی به دانشی تشریحی-بالینی  تبدیل کرد که بیماری را ابتدا در سطح عضو و سپس در سطح بافت می‌دید.

قرن نوزدهم

تاریخچه سرطان
Rudolph Virchow

در تاریخچه سرطان، جهش بزرگ و اساسی، اما، در قرن نوزدهم اتفاق افتاد. آنگاه که میکروسکوپ جای خود را در این دانش تشریحی-بالینی باز کرد. در سال ۱۸۳۸ بود که رودولف شوان ‌Rudolph Schwan، که یک فیزیولوژیست اهل برلین بود تئوری سلولی را عنوان نمود. شوان گفت که بدن حیوانات از اجزائی به نام سلول درست شده است و این سلول‌ها واحد ساختمان و عمل در بدن هستند. در همان سال یوهانس مولر Johannes Muller  ، که رئیس شوان بود، در کتابی حاصل مطالعات میکروسکوپی خود از انواع تومورها را منتشر کرد. او بود که اعلام نمود  سرطان رشد غیر عادی سلول‌ها است  و دلیل بدخیم بودن تومور، رفتار تهاجمی سلول‌های آن است. از اینجان مفهوم «سلول سرطانی»  به ادبیات پزشکی افزوده شد.

دیگر میکروسکوپ هم به جعبه ابزار آسیب شناسان اضافه شده بود و دانشمندان هر روز ، به اندوخته های علم درباره سلول‌های سرطانی چیزی اضافه می‌کردند. از جمله بزرگان و پیشگامان این کار ، اسیب شناس آلمانی رودولف ویرشو  ‌Rudolph Virchow   بود که او را پدر پاتولوژی مدرن می‌دانیم. ویرشودر کنار کارهایی مهمی که در آسیب شناسی انجام داد، در آثار خود شرح های متعدد میکروسکوپی از تومورهای خوش خیم و بدخیم ارائه داد و پایه های تشخیص میکروسکوپی تومورها را مستحکم کرد. بسیاری از اسامی که امروز برای سرطان‌ها به کار می‌بریم همان‌ها هستند که ویرشو به کار برده بود. اما درمان سرطان هنوز رزوهای خود کودکی خود را می‌گذراند.

روزگار ما

در قرن بیستم، حرکت علمی در  زمینه سرطان بتدریج از سطح سلول‌ها هم فراتر رفت. امروز عمده ترین تحقیقاتی که در زمینه سرطان می‌شود مطالعه آن در سطح مولکول‌ها و ژن ها است. اما قرن بیستم شاهد تغییرات چشمگیر در زمینه درمان سرطان هم بوده است. در ابتدای قرن بیستم، تنها درمانی که برای سرطان در دسترس بود جراحی بود. هرچند که تکنیک های جراحی هم پیشرفت های چشمگیری کرده اند ولی اصولا جراحی برای سرطان، به دلیل ماهیت مهاجم آن ، تنها در مراحل ابتدایی درمان قطعی محسوب می‌شوند.

درمان دیگری که در اوایل قرن بیستم شرع شد پرتو درمانی بود. پیشرفت فیزیک این امکان را در اختیار محققین قرار داد که بتوانند امواج پر انرژی را به سوی سلول‌های سرطانی شلیک کنند . پرتو درمانی خدمتی است که دانش فیزیک به قلمرو پزشکی  نموده است. تا سال ۱۹۶۰ جراحی و پرتو درمانی ، هر یک به تنهایی، یا عموما با هم، تنها سلاح ما در جنگ با سرطان بود. هر دو اینها، به نوعی، درمان های موضعی بودند. اگر سرطان در بدن پخش شده بود این دو درمان چندان کارایی نداشتند. پیشرفت دیگری اما، هنوز در راه بود.

در جریان جنگ دوم جهانی، تحقیقات فراوانی روی سلاح های شیمیایی انجام می‌شد. هنگام کار با گاز خردل بود که محققین متوجه شدند که این گاز سلول‌های مغز استخوان و عقده لنفاوی را از بین می‌برد. این یافته پایه گذار تحقیقاتی شد که سرانجام آنها کشف داروهایی بود که می‌توانستند سلول‌های در حال تقسیم را نابود کنند. آن چه که به هدف مرگ طراحی شده بود به کار زندگی آمد و به این ترتیب، در نیمه دوم قرن بیستم ، شیمی درمانی متولد شد. شیمی درمانی می توانست در مواردی که سلول‌های سرطانی دیگر تنها محدود به یک محل هم نبودند مورد استفاده قرار بگیرد. حالا دیگر می شد به درمان سرطانهایی مثل سرطان خون امیدوارتر بود. همچنین شیمی‌درمانی می توانست به عنوان درمان کمکی به جراحی و پرتودرمانی افزوده شود.   

راه پیش رو

از زمان بقراط تا به امروز، راه درازی آمده‌ایم. سرطان‌ها را بسیار بهتر می‌شناسیم. درمان‌های بسیار بهتری هم داریم. امروز، برخی از سرطان‌ها مثل سرطان پستان یا روده یا بعضی از انواع سرطان‌های خون کم و بیش قابل درمان محسوب می‌شوند. روش‌های درمانی مثل پیوند مغز استخوان در دست ما است. اما  هنوز در این نبرد پایان ناپذیر ، دست بالا با رقیب است. سرطان‌ هنوز دومین عامل مرگ و میر ما است و گویی گاهی، می‌توان در گوشه ای ، در بیمارستان یا آزمایشگاه یا در کنج خانه‌ای ،‌ او را دید که به ما نگاه می‌کند و پوزخندی بر لب دارد. با همین نگاه به ما یادآوری می‌کند که در جهان علم، غرور بی معنا است. نادانسته‌های ما بسیار بیش از دانسته‌ها است و با همه پیشرفت‌ها، هنوز راه درازی در پیش داریم. نبرد انسان با مرگ پایان ندارد. تاریخچه سرطان ادامه دارد.