برتراند راسل اعتقاد دارد که همه اموری را که وجه تمایز دوران جدید از قرون پیشین است میتوان به علم نسبت داد. به خاطر علم است که پیشرفت ما در چهارصد سال اخیر از تمام دو هزار سال قبل از آن بیشتر بوده است. رفاه و آسایش و فناوری و پیشرفتهای حیرت انگیز فنی و پزشکی همه در سایه علم انجام شدهاند. البته تخریب های حاصل از جنگ و سلاحهای کشنده و آسیب های محیط زیستی هم به نوعی حاصل توانمندی های علمی ما بوده است. اما اگر بگوییم به هر حال امروز از پانصد سال پیش بهتر و راحت تر زندگی می کنیم سخنی به گزاف نگفتهایم و این را مدیون علم هستیم.
علم و تکنولوژی
علم برای ما هم ابزار شناخت طبیعت بوده است و هم وسیله تغییر آن. دقیق تر اگر بگوییم علم خود وسیله شناخت جهان است و محصول آن، یعنی نکنولوژی، ابزاری است که با آن چهان را تغییرمیدهیم. به شهادت تاریخ ، هیچ بخشی از معرفت بشری به اندازه علم در زندگی ما تغییر ایجاد نکرده و هیچ رشته دیگری ، چه فلسفه و چه غیر آن، به اندازه علم پیشرفت نکرده است. خطا نخواهد اگر بگوییم علم بهترین و دقیق ترین ابزار ما برای شناخت جهان طبیعی و ایجاد تفییر در زندگی است. اما مرز بین علم و غیر علم و شبه علم همیشه چندان روشن نیست. در عالم پزشکی و سلامت هم این ابهام گاهی نمود فراوان دارد. آنگاه که پای به قلمرو ذهن و روان می گذاریم مرزها باز هم مخدوش تر می نمایند. پس خوب است ببینیم علم چیست و چه مشخصاتی دارد.
تعریف علم
مطابق تعریف انجمن علوم بریتانیا علم عبارت است از جستجو و کاربرد معرفت و فهم از جهان طبیعی یا اجتماعی با استفاده از روشی سازمان یافته و مبتنی بر شواهد. برای آن که بدانیم چه چیزی علم است و چه چیزی علم نیست باید مشخصات علم را در نظر آوریم. مشخصات مهم علم این ها هستند:
تجربه حسی
- علم بر تجربه تکیه دارد. مراد از تجربه، تجربه حسی است. در علم باید ببینیم ، بشنویم، ببوییم. ، لمس کنیم تا اطلاعات جمع کنیم. ممکن است از حواس خود به صورت مسلح یا غیر مسلح استفاده کنیم. ولی اگر چیزی خارج از چهارچوب ادراک حسی باشد مطلقاً از قلمرو علم خارج است.
عینی بودن
- تجربه و مشاهده علمی باید عینی باشد یعنی برای همه قابل دسترسی باشد. یک تجربه دهنی و سوبژکتیو ، مثلا ادعای این که کسی خروج روح از بدن را تجربه کرده، کاملا از دسترس علم دور است چرا که حتی در صورت صحت یک تجربه سوبژکتیو است.
تکرارپذیری
- تجربه برای آن که بتواند مبنای علم قرار بگیرد باید تکرار پذیر باشد. چیزی که فقط یک بار اتفاق افتاده قابل بررسی علمی نیست مگر آن که بتوانیم با شبیه سازی آن را تقلید و تکرار کنیم.
استقرا
- مبنای معرفت علمی استقرا است یعنی این که از مشاهده ها و تجربه های کوچک فرضیه ها و نظریه های کلی استنباط می شود.
آزمون پذیری و ابطال پذیری
- گزاره علمی باید آزمون پذیر باشد. یعنی بتوان با آزمون یا آزمایشی آن را آزمود. اصل ابطال پذیری که کارل پوپر مطرح نمود از همین خصیصه سرچشمه می گیرد. پوپر می گوید چون مبنای علم استقرا است از این رو یک گزاره علمی هیچگاه به طور صد در صد قابل اثبات نیست اما قابل ابطال هست. دهها و صدها مشاهده که گزاره ای را تایید کنند آن را صد در صد اثبات نمیکنند اما یک مشاهده در نقض آن کافی است که آن را رد کند. از این رو گزاره ای در قلمرو علم محسوب میشود که بتوان، با در نظر گرفتن آزمونی، ابطال آن را تصور نمود. به عبارت دیگر در هر گزاره علمی باید مشخص باشد که شرط ابطال آن چیست. اگر گزاره ای را در هیچ صورتی نتوان ابطال کرد آن گزاره علمی نیست.
آزمایش و مداخله
- آزمون پذیری در علم اجباراً آن را متکی بر آزمایش experiment می سازد. آزمایش یعنی تجربه سازمان یافته و مداخله حساب شده برای بررسی نتایج آن مداخله. علم بر خلاف تصور عموم از مشاهده طبیعت آغاز نمی گردد بلکه از ذهن دانشمند و با فرضیه hypothesis شروع میشود. آزمایش ها کاوش های یک دانشمند هستند. این کاوش ها در واقع پاسخ به سوالی در ذهن محقق هستند. محقق ابتدا سوالی در ذهن دارد ، در پاسخ به این سوال حدس هایی هم می زند. بر مبنای این حدس ها، فرضیه هایی در ذهن او شکل می گیرد و آنگاه برای آزمودن این فرضیه ها آزمایش هایی طراحی میکند. این آزمایش ها یا فرضیه را ابطال می کنند یا ابطال نمی کنند. باز هم لازم به تکرار است که بر خلاف تصور رایج، فرضیه اثبات نمی شود. موضع دانشمند نسبت به فرضیه آن است که آیا ابطال شده است یا نه. فرضیه تا زمانی که ابطال نشود معتبر است. تمام نظریهها و قوانین موجود علمی نه فرضیه های اثبات شده، فرضیه هایی هستند که هنوز ابطال نشدهاند.
فرضیه ها، نظریهها و قوانین علمی
فرضیه ها معمولا مربوط به تعداد کمی از پدیده ها هستند. گاهی دانشمندان با استفاده از چند فرضیه ابطال نشده یک نظریه Theory پیشنهاد میکنند که آن هم به نوبه خود ممکن است مورد آزمون واقع شود تا ببینیم ابطال میشود یا نه. گاهی نیز از نظریه ها، قوانین طبیعت Laws به دست میآیند.
فرق قانون و نظریه آن است که در حالی که هر دو توضیحی برای پدیده های طبیعی عرضه می کنند، قانون بیان الگوهایی است که بسیاری مواقع زبان ریاضی دارد مانند قانون جاذبه. به این ترتیب قانون علمی و نظریه علمی هر دو پشتوانه مفصل تجربی دارند . تئوری با جزئیات بیشتر از قانون پدیده ها را توضیح میدهد و قانون با دقت بیشتری نسبت به تئوری پدیده ها را پیش بینی میکند.
قانون ها و نظریه ها ابزارهای دانشمندان برای تفسیر این جهان و نظم های پایدار در طبیعت هستند. قانون ها و نظریه ها در واقع مدلی به دست میدهند که بر مبنای آن مدل میتوان پدیدههایی را تبیین و تفسیر کرد
تفاسیر علمی چه میکنند؟
تفسیر های علمی که به کمک قانون و نظریه انجام میشود چند مشخصه دارند:
- نظم پایداری را بیان می کنند. مثلا سبزی گیاهان به خاطر وجود رنگدانه کلروفیل است. این حالتی است که ما همیشه در گیاهان سبز میبینیم. حرکت الکترون در سیم منجر به ایجاد میدان مغناطیسی میشود. گاهی ، نظم بیان شده ممکن است در همه نباشد ولی در عدهای به طور ثابت و پایدار وجود دارد. در این صورت از زبان آمار برای بیان نظم استفاده میشود. مثلا فلان دارو در ۸۵ درصد موارد در درمان فلان بیماری موفق است.
- قانون و نظریه قدرت پیش بینی میدهد. سخن غیر علمی فاقد قدرت پیش بینی است. علم می تواند بگوید که اگر بلورهای نمک طعام را در آب حل کنیم در درون آب، یون های سدیم و کلر خواهیم داشت. حتی می توان میزان این یون ها را هم تعیین کرد. به همین ترتیب نظریه و قانون علمی نه تنها وقوع پدیدههایی را پیش بینی میکند، وقوع پدیده هایی را هم غیر ممکن اعلام میکند. وقتی ساختمان نمک طعام به صورت کلرید سدیم تعریف شد آنگاه غیر ممکن است که از حل نمک طعام خالص یون پتاسیم به دست آوریم. ابطال پذیری نظریه علمی هم از همین جا است. اگر در آزمایش هایی مکرراً در شرایط بالا یون پتاسیم به دست آمد آنگاه این نظریه که نمک طعام تنها متشکل از سدیم و کلر است ابطال می شود. ابطال پذیری به این معنی نیست که این قوانین روزی باطل می شوند .ابطال پذیری یعنی این که نظریه علمی با همه حالات ممکن سازگاری ندارد.
غیر علم، شبه علم
به این ترتیب وقتی دانستیم که علم چیست تکلیف ما با آن چه علم نیست هم روشن میشود. فلسفه ، هنر ، ادبیات همگی ساحت هایی از زیست ما در این جهان را زیر پوشش دارند که کاملا از دسترس علم دور است. اینها همه روش های کار و عمل غیر علمی non-scientific هستند. واضح است که مراد از علمی و غیر علمی بودن، درست یا غلط بودن و خوب یا بد بودن نیست. مراد این است که بدانیم هر چیزی به کدام ساحت اندیشه ما تعلق دارد و از آن استفاده صحیح و به جا نماییم.
اما در این میان کارها و روش هایی هستند که اصطلاحا آنها را شبه علمی pseudoscientific میخوانیم. یعنی ظاهری شبیه علم دارند ولی در واقع علم نیستند. باز هم لازم به تکرار است که شبه علمی بودن هم به معنای غلط بودن یا بی استفاده بودن نیست. ولی نمی توان از اعتبار علم برای اثبات یک روش شبه علمی استفاده کرد.
افتراق علم از شبه علم همیشه آسان نیست و در جاهایی مرز این دو کم و بیش مبهم است. این مسئله را اصطلاحا demarcation problem یا مشکل مرز بندی می نامند. مرز علم و شبه علم کجا است؟ هر چند بسیاری مواقع از اصل ابطال پذیری پوپر برای این افتراق استفاده میشود ولی بر این اصل همیشه نمیتوان تکیه کرد. واقعیت آن است که برای بسیاری از قوانین که امروزه کاملا علمی محسوب می شوند اثبات ابطال پذیری خیلی ساده نیست. مثلا حتی خود پوپر هم پذیرفته بود که نظریه تکامل به راحتی ابطال پذیر نیست هرچند نظریه علمی قدرتمندی است. اما نظریه های دیگری هم برای افتراق علم از شبه علم هست. ما می توانیم با در نظر گرفتن مجموع آنها ، فهرستی مشابه فهرست زیر در نظر بگیریم. هرچه یک کار یا نظر مشخصات بیشتری از این صورت را داشته باشد به شبه علم نزدیک تر است.
مشخصات شبه علم
- تکیه بر مرجع اقتدار مثلا یک کتاب پزشکی که دو هزار سال پیش نوشته شده در بست پذیرفته می شود بدون آن که هیچ گاه مورد نقد قرار بگیرد.
- ساختار نظریه به نحوی که نتوان آن را ابطال کرد
- در شبه علم مثال ها و آزمایش ها گزینشی هستند و به شواهد نقض نظریه توجهی نمیکنند.
- عدم تمایل به آزمون و بیان این که نظریه باید به صورت یک کل باور شود.
- تکیه بر آزمایش های تکرار ناپذیر مثل خواب دیدن حقیقتی توسط یک فرد یا تجربه های سوبژکتیو که منجر به کشف حقیقتی شدهاند.
- عدم اصلاح توضیحات قدیمی نارسا با توضیحات جدید تر و بدین ترتیب عدم پیشرفت. شبه علم معمولا از زمان بنیان گذاری تا صد ها و هزارها سال چندان تغییری نمی کند حال آن که علم دائما در حال اصلاح خود است
- مخاطب شبه علم معمولا مردم عادی هستند. در علم هرچند مردم عادی هم مورد خطاب قرا می گیرند ولی بخش عمده مطالب علمی خطاب به اهل همان علم نوشته می شود.
علم مهم ترین دستاورد معرفت بشری برای شناخت این جهان است اما کاستی های خود را هم دارد و از خطا و تعصب و یکسو نگری به دور نیست. نه هر چیز علمی درست است و نه هر چیز که از محدوده علم خارج است نادرست و بی معنی. مهم آن است که جایگاه هر کدام از روش ها و دیدگاههای بشری برای کسب معرفت شناخته شود و از هر یک از آنها در جای خود و به درستی استفاده شود.
علم مثل یک ماشین آخرین مدل است. از آن در یک بزرگراه پهن و مسطح می توان بهترین استفاده را برد اما این ماشین تنها وسیله نقلیه ما نیست و در هر جادهای هم نمیتوان از آن استفاده کرد. بسیاری از جاده ها و راهها هستند که به وسایل نقلیه دیگری نیاز دارند. با این همه، قرار نیست این وسایل نقلیه دیگر را با رنگ و لعابی به جای آن ماشین آخرین مدل به ما بفروشند.